گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد اول
علم تفسیر قرآن




اشاره
لغت تفسیر موضوع و فائدة آن چرا بتفسیر نیازمندیم اختلاف سلیقۀ مفسران اقسام تفسیر نویسندگان تفسیر تا قرن 14 کلمۀ
بمعناي کشف و روشن نمودن است. « فسر » تفسیر،از ماده و ریشه
یعنی صبح ظاهر شد،گرفته « أسفر الصبح » که آن نیز عبارت از کشف و ظهور است چنان که گویند « سفر » بعضی آن را از اصل
اند.
کلمه تأویل
بازگشتن)جدا شده است قاموس ( 1)محیط:تأویل کلام همان تفسیر و بیان آن )« اَوْل » کلمه تأویل بمعناي بازگرداندن و از اصل
میباشد،بنا بر این تأویل با کلمه تفسیر در معنی فرق ندارد.
قاموس و مجمع البحرین تفسیر را بیان مطلب مشکل و پرده برداشتن از آن و تأویل را برگرداندن یکی از دو معنا بدیگري
میداند.
اما در اصطلاح دانشمندان کلمه تفسیر در دو مورد بکار رفته است:
-1 در فن بدیع که متکلم سخنی میگوید و کلامی میآورد که بتنهایی و مستق  لا معناي مورد نظر از آن فهمیده نمیشود و نیازمند
بجمله و کلام دیگري است که آن را روشن کند و تفسیر نماید و این نوع تفسیر خود یکی از محسنات معنوي است و در فن
بدیع از آن بحث شده است و مربوط بفن ماست.
ص : 1
1) کتاب لغت معروف. -1
-2 در مورد علم قرآن و شرح و شناسایی احکام و معانی آن،و تفسیر بدین معنی مورد توجه ما است و تعریفهاي مختلفی براي
آن بیان شده است بعضی میگویند:.
تفسیر دانستن قواعد و اصولی است که بسبب آن معانی کلام خدا از امر و نهی و مانند آن فهمیده میشود.
فخر رازي میگوید:تفسیر علمی است که میخواهد مراد خدا را از قرآن مجید روشن کند و همین تعریف را تفتازانی دارد و
میگوید علمی است که بحث میکند از احوال الفاظ قرآن از نظر دلالت بر آنچه مراد و منظور از آن است.
ابو حیان براي تفسیر تعریفی جامع تر و وسیعتر آورده و علم تجوید را در آن داخل کرده است او میگوید علمی است که از
چگونگی قرائت و خواندن الفاظ قرآن و پی بردن به سؤالات و احکام و حالات کلمات بتنهایی و یا در جمله و معانی آن
کلمات در دو حالت بحث میکند.
زرکشی در تعریف تفسیر به بیان آنچه تفسیر بدان نیازمند است پرداخته و میگوید تفسیر علمی است که بوسیلۀ آن،کتاب نازل
بر قلب محمّد(قرآن)دانسته میشود و با شناسایی اسباب نزول آیات و ناسخ و منسوخ و در دست داشتن قواعد صرف و نحو و
قرائت میتوان معانی و احکام و حکم آن را فهمید.
علامه تفتازانی هیچکدام از این تعریفها را نپسندیده و میگوید اینها باصطلاح جامع و مانع نیستند و خود در تعریف تفسیر
میگوید:تفسیر شناختن کلام خدا است از نظر قرآن بودن و دلالت آن بر آنچه بطور یقین و یا بصورت گمان مراد و مقصود
خدا است.
ولی با توجه به اینکه علم تفسیر در ضمن بیان آیات به بیان مسائلی از علوم مختلف می پردازد نمی توان براي آن تعریفی
کامل و جامع آورد.
موضوع و فائده این علم
موضوع علم تفسیر،کلام خدا و غرض از آن،بدست آوردن قدرت و توانایی بر استنباط صحیح احکام شرعی از این کتاب
آسمانی است.
ص : 2
بدیهی است که خداوند جهان و انسان را بی فائده و بدون در نظر گرفتن هدفی نیافرید او انسان را آفرید تا بفرمانش گردن
نهد و از گناهان دوري کند و بمقرراتی که خدا براي سعادت و تمام شدن حجت بر او از راه وحی برایش معین کرده عمل
کند.
خدا در انسان نیروي عقل قرار داد تا چراغ روشن فرا راهش باشد و باو دست و پا داد تا آنچه فهمیده انجام دهد و بالاترین و
پر ارزش ترین ثمرات و نتیجه هاي عقل و اعضاء سالمی که خدا داده آنست که انسان از راه علم و عمل بسعادت همیشگی و
رستگاري واقعی در زندگی مادي و معنوي و معاش و معاد برسد.
خداوند راه سعادت را براي بندگان خود بیان کرده و اعمالی را که از او دوست دارد و فائده اش بخود او باز میگردد بوسیله
شرایع الهیه بر زبان فرستادگان بزرگ معین نمود.
بر این فرستادگان که پایه گذاران قانون و شریعت بودند خداوند کتابی که جامع آن قوانین و بزبان خود مردم باشد نازل نمود
تا آنان را از تاریکیهاي جهل و نادانی بروشنایی ایمان و یقین در آورد و مردم کلام خدا را بشنوند و احکامش را بفهمند و
آنچه در این کتاب مجمل و نیازمند به توضیح باشد همین فرستاده آن را براي مردم واضح میکند،انبیاء نیز جانشینان خود را
علم کتاب آموختند تا مرجعی براي بیان معانی کتاب و تفسیر مبهمات آن باشند و در تاریکیهاي بدعت و جهل انوار درخشندة
آنان فرا راه عقول قرار گیرد و در برابر بدعت گذرانی که همه چیز را با دلخواه تفسیر و توجیه می کنند سدّ محکمی باشند و
آیات قرآن را آن چنان که خدا میخواهد معنی کنند نه مانند دسته هایی که در اسلام پدید می آمدند و مطابق میل و هوس
را به عشق و حبّ بر گردانده اند. « ا بِهِ 􀀀 طاقَهَ لَن 􀀀 لا 􀀀 ا 􀀀 ا م 􀀀 لا تُحَمِّلْن 􀀀 ا وَ 􀀀 رَبَّن » : خود آنچه خواستند در آیات گفتند،مثلًا آیه کریمه
را به این صورت نوشته****من ذل ذي(کسی که خوار کند این را یعنی نفس « إِلاّ بِإِذْنِهِ
􀀀
مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ » یا اینکه آیه
را)یشف
ص : 3
(شفا می یابد)ع(بفهم و درك کن)بدیهی است اینگونه تأویلات چقدر بی ارزش است و از همین جهت رسول اکرم شدیداً
نهی میکرد که مردم قرآن را با رأي و فکر خود تفسیر نکنند و هر که آن را با میل خود تأویل کند جایگاهش عذاب و آتش
است و در عصر نبوّت صحابه از رسول اکرم آنچه مربوط به تفسیر و بیان قرآن و شناسایی معنی و حقیقت آیات بود فرا می
گرفتند.
و سنّت و احادیث نبوي در این زمینه فراوان شد و باستناد آن احادیث علم تفسیر قرآن که مورد عنایت شدید مسلمین قرار
گرفت پدید آمد و چون هدف و نتیجه اش فهمیدن مقصود آیات و کلمات خدا است اشرف از همه علوم و پر ارزش ترین
آنها است
سبب احتیاج
شکی نیست که کتاب آسمانی اسلام بر آورندة آن که عرب بود بزبان و اسلوب و روش عربی نازل شد و در میان لغات عرب
که اختلاف زیاد با هم دارند مثلًا لغت فلان قبیله با لغت قریش و لغت مردم یمن با لغت مردم حجاز متفاوت است.
قرآن بلغت قریش-قبیله رسول اکرم-که فصیح ترین لغت عرب بود نازل شد ولی پاره اي الفاظ از لغات غیر قریش نیز در آن
دیده میشود.
و« قرآن بر هفت حرف نازل شده است »: محقق بزرگ صاحب تفسیر مجمع البیان معناي این حدیث را از رسول اکرم که فرمود
برخی روایات اضافه میکند:
بر همین معنی حمل میکند که منظور از هفت حرف همان لغات عرب « پس در آن جدال نکنید که جدال کفر است »
است،بعضی دیگر گفته اند منظور لغتهاي قریش و نزدیکان و وابستگان آنان است.
برخی دیگر معتقدند که مقصود رسول اکرم از هفت حرف اختلاف لحن و لهجه قبیله هاي عرب است و هر قبیله و قومی
میتواند مطابق لحن و لهجۀ خود قرآن را بخواند ولی بیشتر باختلاف قرائت ها معنی کرده اند.
بهر حال براي این حدیث هر معنایی کنیم این مطلب مسلم است که قرآن با اسلوب و نظم و روش اعجاز آمیز و در عالیترین
سطح از فصاحت و بلاغت بلغت عرب
ص : 4
نازل شد و اگر اجمال و ابهامی در پاره از آیات دیده میشود خود نیز نشانه نوعی فصاحت است زیرا گوینده و نویسنده فصیح
ماهر از یک نواخت بودن سخن و جمله که طبعاً ملال آور و خسته کننده است پرهیز دارد و در میان مطالب گاه با شرح و
تفصیل وارد میشود و گاهی بطور مختصر و کوتاه میگوید و میگذرد.گاهی نتیجه هاي طبیعی مطالب قبل را چون قرینه و قیدي
براي جمله هاي بعد می گیرد و گاهی بر قرینه هاي حالی آشکار و احیاناً پنهان تکیه می کند و گاهی مقدماتی را بیان میکند
و نتیجه گیري از آنها را بعهدة استعدادها و افکارها قرار میدهد که همه اینها از فنون فصاحت است و طبعاً نوعی ابهام براي
کسانی که آشناي باین نوع دقایق بیانی نباشند پیش میآورد و ممکن است لوازم جمله ها براي کسانی که آشناي باین نوع
قواعد بیان و بلاغت نیستند پوشیده و پنهان بماند و درك این مطالب که از لوازم سخن است نسبت به توانایی فکري اشخاص
مختلف میباشد.
این روش قبل از قرآن بین فصحاء عرب معمول بوده و سخن را طوري بیان میکردند که وجوه و احتمالاتی در آن میآمد.
میگوید گوینده و خطیبی از عرب وقتی میخواست در صحنه هاي مختلف جنگ و صلح و « مشکلات قرآن » ابن قتیبه در کتاب
نکاح جمله اي بگوید و خطبه اي بخواند گفتارش را از آغاز تا انجام بیک شکل و سبک نمیآورد گاه مختصر و گاه طولانی
بعضی کلمات را مبهم میگفت تا فکر شنونده را بیشتر جلب کند و بعضی مطالب را آن چنان واضح و روشن میکرد که همه
درك میکردند گاهی با کنایه و گاه با صراحت تا هر کس بمقدار استعدادش درك کند اگر چنین نمیکرد و یک نواخت
میگفت سخن او از ارزش فصاحت میافتاد.
نویسندگانی نیز می بینیم که به پیروي از همین روش میخواهند با الفاظی کوتاه معانی طولانی و مف ّ ص لی را بیان کنند و در
نتیجه کتابشان مجمل و نیازمند بشرح و تفصیل از طرف خود آنان و یا دیگري میشود و احیاناً کلامشان تا آن درجه اجمال
پیدا میکند که در بیان منظور آن بین خود شارحان اختلاف پدید میآید و چاره اي جز شرح و توضیح خود نویسنده نیست.
ص : 5
و گاهی اجمال آن چنان زیاد است که شرح آن با مطلب مورد نظر وفق نمیدهد و معنا را واضح نمیسازد.
دانشمندانی را می بینیم که با عنایت و علاقه خاصّ ی مجالس و انجمنهایی تشکیل میدادند براي شرح و توضیح کلام خطبا و
شعرا تا راز و رمز آن کلمات را روشن سازد و در تمام آن موارد هیچکس صاحب آن سخن مجمل را سرزنش نمیکرد تا وقتی
از حدود موازین ادبی خارج نشده بود با توجه باین اصل ادبی روشن میشود در محیط فصاحت و بلاغت عربستان که تفنن و
تنوع سخن و اجمال و تفصیل گویی آن از ارکان محسنات کلام بحساب میآمد اگر قرآن با سبکی روان و ساده و یک نواخت
و در خور فهم عالم و عامی نازل میشد در این بازار ارزش و قیمتی نمی یافت و با ردّ افکار مواجه میگشت و گردنها در برابر
آن خاضع نمی گشت و قهراً اثر هدایتی که از آن منظور بود حاصل نمیشد.
در اسلوب حیرت انگیز و اعجاز آمیز قرآن استعارات و کنایات و مجارات با سبکی دلنشین و جذاب بکار رفته که هر کس
بمقدار استعداد و توانایی فکر بیش از آنها مطلبی می فهمد و روي این اصل گاهی دیده میشود اختلاف در فهم آیات پیش
میآید یکی معنایی را می فهمد و بر درستی فهمش دلیل میآورد که دیگري درست در جهت عکس آن مطلب را درك کرده
و او نیز بر صحت فکر خود دلیل ذکر میکند.
اینجا است که چاره اي جز مراجعه بخاندان وحی و رسالت و اهل ذکر و راسخان در علم نیست.در قرآن آیات محکم(روشن
و واضح)و متشابه(پیچیده و مجمل)و ناسخ و منسوخ و مجمل و مبیّن و عام و خاص و احکام و واجبات و مستحبّات و مواعظ و
امثال و حِکَم و مانند آن دیده میشود آیات مربوط بمواعظ و قصص معنایش واضح است و چندان نیازي به توضیح ندارد و
قبل از آنکه اسلام توسعه یابد و لغت هاي ملّتهاي دیگر وارد در لغت عرب شود اعراب اصیل روي همان ملکه فطري و طبیعی
در فهم این دسته از آیات نیازمند به چیزي نبودند و خود می فهمیدند.
فهم آیات مربوط به فرائض و ناسخ و منسوخ و مانند آن جز با رجوع به رسول
ص : 6
اکرم و اوصیائش امکان نداشت حتّی در زمان وحی و لذا سنّت نبوي،شارح و متمّم کتاب و بیان کننده واجب و مستحبّ قرآن
می باشد و در عصر رسول اکرم آن احادیث جمع آوري و منظّم شد.
اللّ بن سلام و کعب الاحبار-و وهب بن منبه و امثال آنان و نیز مشرکانی از
􀀀
ولی بعد از رسول اکرم دسته از یهود چون عبد ه
عرب که علوم خود را از یهود می گرفتند اسلام آوردند اینان آیات مربوط به داستانها و مواعظ را که گفتیم نیاز به مراجعه به
احادیث نبوي نداشت و با معلومات قبلی خود توجیه و تفسیر میکردند و قصّه هاي مجمل قرآن را با آنچه از توراه میدانستند
می آمیختند و تفصیل میدادند و بیشتر مردم هم به آنان احترام میکردند و مطالبشان را می پذیرفتند روي این جهت روایات
اسرائیلی در کتب تفاسیر راه یافت و با احادیث نبوي و ائمۀ اطهار آمیخته شد و خود مشکلی بوجود آورد.
و بیشتر توجّه دانشمندان و محقّقان هم به آیات احکام و واجبات بود و به قسمتهاي دیگر نوعاً اعتنا نداشتند و اگر افراد نادري
هم به این صدد می افتادند که این حقائق را روشن کنند آن اندازه توانایی و نیرو نداشتند که در مبارزه با این نوع افکار
اسرائیلی که در ذهن بیشتر مردم جا گرفته بود پیروز گردند.
از آنچه گفته شد این نتیجه بدست آمد که ما در فهم آیات قرآن و پی بردن به مبانی و حقایق آن به تفسیر نیازمندیم.
اختلاف سلیقۀ مفسّران
نه هر کس که قلم بدست گرفت میتواند از عمل تفسیر بر آید مفسّر باید اطّلاعات کامل عربی و قرآنی داشته باشد عالم
معروف زمخشري میگوید:علماء و دانشمندان شرایطی براي تفسیر و مفسّر بیان کرده اند که هر کس آنها را نداشته باشد
صلاحیّت تفسیر ندارد آنان میگویند مفسّر باید در 15 علم بطور کامل وارد باشد از اینقرار:
-1 لغت 2-نحو 3-صرف 4-اشتقاق 5-معانی 6-بیان 7-بدیع 8-قرائت 9-اصول دین 10 -اصول فقه 11 -اسباب نزول و
ص : 7
قصص 12 -ناسخ و منسوخ 13 -فقه 14 -احادیثی که مجملات قرآن را واضح میکند 15 -علوم الهامی که در نتیجه عمل بآنچه
آموخته شده براي شخص حاصل میشود.
در بین کسانی که جامع همه این شرایط بوده و اهلیّت براي تفسیر داشته اند اشخاصی دیده میشوند که بیشتر به یک جهت مثل
بیان یا نحو و صرف و مانند آن توجه نموده اند.
مثلًا تفسیر کشاف زمخشري را می بینم با قدرت کامل نویسنده اش چطور بیشتر به قسمتهاي بیانی پرداخته است تا آنجا که
کشاف به یک کتاب بیانی نزدیکتر است تا بیک کتاب تفسیر.
برخی بیشتر به نحو و اعراب پرداخته اند بعضی احکام فقهی بیشتر مورد توجّهشان بوده و همین طور دسته اي به قصص و
جمعی به علوم فلسفی عنایت داشته اند بطوري که این نوع تفسیرها که هر کدام یک جهت را هدف خود قرار داده اند بقدري
از هم فاصله دارند که گویی هر کدام در موضوعی نوشته شده است غیر از موضوع دیگري و از مجموع آنها دائره المعارفی
بدست می آید.
در این باب میگوید:بعضی از مفسّران کتابشان را از آنچه مربوط به فنّ خود آنهاست پر کرده « کشف الظنّون »: صاحب کتاب
اند مثل اینکه قرآن که بیان کننده و بنیان هر چیزي است فقط براي بیان آن فنون آمده است یکی بقواعد نحوي دیگري
بمسائل تاریخی سومی به احکام فقهی و در این میان صاحبان علوم عقلی و مخصوصاً امام فخر رازي تفسیرشان را از اقوال
فلاسفه و حکما و استدلال هاي آنان در مسائل مختلف فلسفی پر کرده اند و همانطور که ابو حیّان در بارة تفسیر فخر رازي
میگوید او مطالبی طولانی و مفصّل را در کتابش جمع کرد که در تفسیر ابداً نیازي به آنها نیست و بعضی از علماء در بارة
تفسیر فخر رازي میگویند:
روش مفسّرین قدیم و صدر اسلام این بود که اقوال را نقل میکردند و سپس « در این کتاب همه چیز جز تفسیر هست »
ص : 8
به ذکر احادیث و بیان معانی آیات می پرداختند.ولی لغات و الفاظ را بیان نمیکردند و آنها را به فهم طبیعی عرب اصیل این
دوره که گفتیم هنوز با اهل زبانهاي دیگر نیامیخته بودند واگذار میکردند در این زمان هنوز زبان عربی بصورت علم و فن در
نیامده و قواعد و قوانین براي آن نوشته نشده بود و استعمالات بیشتر روي ذوق و سلیقه بود.
بتدریج کتب تفسیري زیاد شد و با داخل شدن لغت هاي ملل دیگر دوران زبان خالص و فصیح عربی پایان یافت و کم کم
بحث قسمت هاي ادبی قرآن از ارکان تفسیر شمرده شد.
در قرن ششم هجري زمخشري کتاب کشاف را تألیف کرد و در آن فنون-بلاغت و نکته هاي بدیعی قرآن را بطور کامل و
مبسوط نوشت و حقاً در باب خود پر ارزش و سودمند است.
پس از زمخشري علّامه بزرگ طبرسی در قرن پنجم کتاب مجمع البیان را در نهایت درجه درستی و محکمی با روشی کامل و
عالی نوشت و بترتیب لغت و اعراب و نظم آیات و سبب نزول و معانی هر یک از آیات را بیان کرد در تفصیل معانی نه
بسمت افراط گرائیده تا دچار زیاده گویی شود و نه در جهت تفریط افتاده تا در بیان مطلب و مراد کوتاه آمده باشد.
مجمع البیان یکی از بهترین کتابهاي تفسیر است که با اسلوب و ترتیب جالب نوشته شده است و در هر باب اقوال را بدون
آنکه مورد ردّ و اعتراض قرار دهد نقل میکند و اختیار و ترجیح یک قول را بعهده فکر و ذهن خواننده قرار میدهد تا در او
اگر ملکه تشخیص و اختیار نیست پدید آید.
اقسام تفسیر
قبلًا گفتیم که بعد از آمیختن زبانهاي دیگر به زبان عربی و از دست رفتن ملکات فطري عرب بحث از الفاظ و لغت و اعراب و
مانند آن داخل در کتابهاي تفسیر و قسمتی از مباحث آن شد و قسمت دیگر بحث از ناسخ و منسوخ و اسباب نزول و مقاصد
ص : 9
آیات و نحوة قرائت ها و بیان آنچه مربوط به قصص و وقایع گذشته و آینده است و سند و مدرك در این قسمت از تفسیر
سنّت نبوي و احادیث ائمه علیهم السلام میباشد جز آیاتی که در مورد قصص و یا براي ارشاد افکار و بکار انداختن عقل ها در
شناسایی خدا و مسائلی مانند آنست و یا آیاتی که در مورد مواعظ و حکمتها آمده است که چون این آیات معناي روشن و
ظاهري دارند تفسیر آنها نیاز به سنّت و حدیث ندارد و اما در آیات متشابه هیچ چاره اي جز مراجعه بأهل بیت وحی نیست.
تفسیر براي چیست؟
صاحب کشف الظّنون تفسیر رأي را پنج نوع میداند:
-1 تفسیر آیات با اطلاع نداشتن از علومی که تفسیر بدانها نیاز دارد.
-2 تفسیر آیات متشابهی که جز خدا حقیقت آنها را نمیداند.
-3 تفسیر آیات را تابع اعتقادات مذهبی قرار دادن و مطابق آنها معنی کردن اگر چه بصورتی ضعیف باشد.
-4 ادّعاي قطعی به اینکه حتماً مراد و منظور خدا همین است.
-5 تفسیر بر اساس استحسانات عقلی و ذوق و سلیقۀ شخصی.
اقسام تفسیر از نظر ابن عباس
ابن عباس تفسیر را به چهار دسته تقسیم کرده است:
-1 تفسیري که همه باید بدانند یعنی قسمت مهمّی از ادلّۀ توحید و احکام و دستورات.
-2 تفسیري که مخصوص عرب زبانان است که همان دانستن حقیقت لغات و خصوصیّات کلام است.
-3 تفسیري که علماء و دانشمندان میدانند و آن تأویل متشابهات و فروع احکام است.
-4 تفسیري که جز خدا کسی نمیداند مانند آنچه مربوط بغیب و زمان رستاخیز و مانند آن است.
ص : 10
طبقات مفسرین:
اولین کسی که از شاگردان اسلام در بارة معانی قرآن سخن گفت و داناترین آنان به این کتاب آسمانی بود همانا علی بن ابی
طالب(ع)است.
ابن مسعود میگوید:قرآن بر هفت حرف نازل شد و نیست حرفی جز اینکه ظاهر و باطن دارد و علم ظاهر و باطن قرآن نزد علی
علیه السلام بود.
اللّ بن عباس است که او ترجمان قرآن و وارث دو سوّم از علوم رسول اکرم است و رسول اکرم برایش دعا
􀀀
دوّمین مفسّر عبد ه
کرد و گفت:خدایا او را در دین فهیم و فقیه گردان و به او علم بتأویل عنایت فرما.
از ابن عباس روایات فراوانی در بارة تفسیر نقل شده که میتوان گفت نیمی از احادیث تفسیر از او است.
اللّ بن مسعود است که مقامی ارجمند بین مفسّرین دارد و پس از ابن عباس بیشتر روایات تفسیر از او است.
􀀀
سوّمین مفسّر عبد ه
ابیّ بن کعب نیز یکی از چهار نفري است که در عهد رسول اکرم قرآن را جمع آوري و همو مقدّم قراء است.
غیر از این چهار نفر افراد دیگري از صحابۀ رسول اکرم بودند که در تفسیر مطلبی بیان کرده اند ولی آنچه از آنان نقل شده
کم است.
مفسّر از تابعین ( 1)کسانی که از تابعین در تفسیر قرآن وارد بودند و شهرت فراوانی در این زمینه کسب کردند در درجه اوّل:
علیّ بن ابی طلحه شاگرد ابن عباس،قیس بن مسلم کوفی،مجاهد بن جبر مکی،قتاده بن دعامه و اسماعیل بن عبد الرحمن
کوفی و عکرمه و پس از آنها طاوس بن کیسان یمانی.که ابن تیمیه او را داناترین مردم در تفسیر میداند و عطاء بن ابی ریاح
مکّی و جابر بن یزید جعفی و محمّد بن سائب کلبی که علامه زمانش بود و حسن
ص : 11
1) مسلمانانی که عهد رسول اکرم را درك نکرده اند بآنان تابعین میگویند. -1
بصري که در شهرت نیاز به بیان ندارد و مالک بن انس و عامر شعبی و عطاء بن ابی سلمه و سلیمان بن مهران و ابو العالیه رفیع
بن مهران و ضحاك بن مزاحم و عطیه بن سعید و بسیاري افراد دیگر که نام بردن از همۀ آنها مقدور نیست.
نویسندگان تفسیر تا قرن 14 هجري
اشاره
اولین کتاب تفسیر
اولین کسی که کتاب در تفسیر نوشت در زمان تابعین سعید بن جبیر متوفی سال 46 هجري است که قتاده او را داناترین تابعین
نقل میکند. « اتقان » در تفسیر میداند و سیوطی آن را در کتاب
قرن دوم
ابو محمّد اسماعیل بن عبد الرحمن کوفی قرشی متوفی سال 127 هجري دومین کسی است که تفسیر نوشت و سیوطی آن را
بهترین تفسیر معرفی میکند.
سپس محمّد بن سائب کلبی متوفی سال 146 تفسیري بزرگ و جامع نوشت.
ابن ندیم میگوید:ابو حمزة ثمالی که از یاران امام سجاد علیه السلام است داراي کتابی در تفسیر بوده است و نیز ابو بصیر که
از یاران امام صادق علیه السلام است کتابی بزرگ و عالی در تفسیر نوشت و جابر بن یزید جعفی متوفی سال 127 است و
شعبه بن حجاج و سفیان بن عیینه و مجاهد کسانیند که در تفسیر کتاب نوشتند در همین قرن میان تابعین این عده شهرت
بسزایی در تفسیر یافتند.
اللّ محمّد بن عمر واقدي متوفی سال 207 صاحب
􀀀
عبد الملک بن جریح،زید بن اسلم،مقاتل ازدي،وکیع بن جراح،ابو عبد ه
« الرغیب فی علوم القرآن » کتاب
قرن سوم
محمّد بن جریر طبري صاحب تفسیر معروف که کتابش چون دریایی است و همه مفسرین بعدي از آن استفاده کرده اند.
میگوید:محمّد بن خالد برقی باستناد « معالم العلماء » ابن شهر آشوب در کتاب
ص : 12
آنچه امام حسن عسکري علیه السلام میفرمود کتابی در تفسیر داشت.
این عده نیز از مفسرین در همین قرن بودند:
علی بن ابراهیم قمی و محدث معروف محمّد بن یزید و ابو سعید بن راهویه.
قرن چهارم
اللّ بن
􀀀
نیشابوري و ابو الحسن اشعري یکی از پیشوایان اهل سنت و علی بن عیسی نحوي معروف و ابو هلال عسکري و عبد ه
محمّد کوفی و ابن حیان و ابن فورك.
قرن پنجم
حقائق »: و سید رضی صاحب کتاب « البیان الجامع لِکُلِّ عُلُوم القرآن » شیخ الطائفه ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی صاحب کتاب
و امام الحرمین ابو العالی الجوینی و عبد الملک ثعالبی. « التنزیل و دقائق التأویل
قرن ششم
که شهرت فراوانی دارد « مجمع البیان » که در نوع خود بی نظیر است و طبرسی صاحب کتاب « الکشاف » زمخشري صاحب کتاب
و ابو البقاء عکبري و ابو محمّد بغوي و ابن الدهان.
قرن هفتم
که دانشمندان بر آن تعلیقه و شرح نوشته و محی الدین عربی صاحب کتاب فتوحات و « انوار التنزیل » بیضاوي نویسنده کتاب
ابن عقیل نحوي و محمّد بن سلیمان بلخی.
قرن هشتم
در « کتاب البحر و النحر » شیخ بدر الدین زرکشی فقیه شافعی و ابن کثیر اسماعیل بن عمر قرشی و ابو حیان اندلسی صاحب
تفسیر و محمّد بن عرفه مالکی و ابن نقاش.
قرن نهم
و مولی جامی و برهان الدین بن جماعه و علاء الدین القراءانی صاحب بحر « نظم الدرر فی تناسب الآي و السور » بقاعی صاحب
.« الاتقان فی علوم القرآن » العلوم در تفسیر،و سیوطی صاحب کتاب
ص : 13
قرن دهم
ارشاد »: علی بن یونس نباطی صاحب کتاب مختصر مجمع البیان و ابن کمال پاشا و ابو- السعود عمادي صاحب کتاب تفسیر
که شهرت فراوانی یافت و زکریا بن محمّد انصاري. « العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم
قرن یازدهم
و شیخ خیر الدین رملی و « عین الحیاه »: شیخ علی قاري و شیخ حسن بورینی و شیخ بهاء الدین عاملی کرکی صاحب تفسیر
شهاب خفاچی.
قرن دوازدهم
البرهان فی تفسیر » و سید هاشم بحرانی صاحب « التحریر الحاوي فی شرح تفسیر البیضاوي »: عبد الغنی نابلسی صاحب کتاب
.« القرآن
قرن سیزدهم
تفسیري که « درّ الاسرار » و سید محمود حمزاوي مفتی دمشق صاحب کتاب « روح المعانی » آلوسی صاحب کتاب تفسیر مشهور
آن را با حروف بدون نقطه نوشته است و احتیاج زیاد به شرح و توضیح دارد.
قرن چهاردهم
محقق و علامه معروف محمّد عبده مفتی مصر که دانشجویان دانشگاه الازهر قاهره از درس او که داراي سبکی دلپذیر و
حاکی از اطلاع وسیع و جامعیت او بود بهره مند میشدند و محمّد رشید رضا از شاگردان نامی عبده است که مطالب استاد را
باضافه تحقیقات خود در مجلّۀ المنار مصر منتشر میکرد.
این ها فقط نمونه هایی بود از کتابهاي تفسیر و اسامی نویسندگان آن که در پایان این بحث و بعنوان تکمیل آن گفته شد و الاّ
نام بردن از همه مفسرین قرآن در هر زمان و بهر زبان و در هر شهر و مکان از عهده شمارش و استقصاء خارج است خداوند
کسانی را که در بالا بردن کلام خدا و زنده کردن زبان عربی که حیات و زنده ماندنش جز از راه زنده ماندن کلام خدا
نیست کار و کوشش کردند پاداش دهد.احمد رضا
ص : 14
مقدمه